« مارک بدبو » لقبی بود که سایرین کارتن خوابهای شهر به او داده بودند ،
از بس شبها در جوی آب خوابیده بود بدنش همیشه بوی لجن می داد . آن
شب آنقدر سرد بود که تصمیم گرفت هر طور شده در نوانخانه بخوابد ، اما
آنقدر لامذهب بود که همه می شناختندش و مسئولین نوانخانه هم - که
متعلق به کلیسا بود - به آنجا راهش نمی دادند . پس مجبور شد
با پوشاندن صورتش داخل آنجا شود سوپ گرم بهشان
دادند و چند دانه شکلات و یک لیوان نوشیدنی ! همه فقرای نوانخانه خدا را شکر
کردند و خوابیدند ، اما مارک فکرش آن بود که هر طور شده به زیر زمین آنجا برود و
تابلو عتیقه مریم مقدس را بدزدد و شبانه از آنجا بگریزد ، وقتی همه خوابیدند ، راهی
زیر زمین شد و .....
فردا روزنامه ها نوشتند : با فرو ریختن سقف نوانخانه کلیسا ، مارک بدبو درگذشت !
« ادوارد . دبلیو . نایس »
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
ادبی[22] . درد دل[17] . حرف دل[11] . شعر[6] . سیاسی[4] . طنز[4] . درد و دل[3] . خاطره[3] . داستان[2] . خاطرات[2] . عاشقانه[2] . فلسفه[2] . سیاست[2] . واقعیت[2] . محمد علی بهمنی . نامه . نظرسنجی . همایون شجریان . عشق . عشقی . سیاوش قمیشی . شب یلدا . شریعتی . شعر حرف دل . شهرام ناظری . شهریار . صدا و سیما . خاطرات روزانه . a . comic . امید . پستی متفاوت . توهم . جامعه . جوان . داستانک . خاطره روانه . داروین . دل . دل خراب . زندگی .
نوشته های پیشین
تیر 1388
آذر 1388 آبان 1388 شهریور 1388 مرداد 1388 دی 1388 بهمن 1388 اسفند 1388 اسفند 88 فروردین 89 اردیبهشت 89 خرداد 89 تیر 89 مرداد 89 شهریور 89 مهر 89 لوگوی دوستان
لینک دوستان
کاملترین آرشیو همای متخصصین پیشرو در ادبیات سبز وبلاگ من سرشارازسخنان ناگفته است عاشق باش فصل دلتنگی خودمونی میخک خاطره رنگی آمار وبلاگ
بازدید امروز :7
بازدید دیروز :22 مجموع بازدیدها : 111877 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|